چه دردیست در میان جمع بودن
چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
***
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
***
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود همواره بستن
***
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
***
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
***
به غربت دوستان بر خاک سپردند
ولی بر دل امید به خانه بستند
***
به من هر دم نوای دل زدن بانگ
چه خوش باشد ازین غمخانه رستن