داستانک.شعر.دانلود

تو نظرات یه یادگاری واسم بزار

داستانک.شعر.دانلود

تو نظرات یه یادگاری واسم بزار

زندگی چیست؟

زندگی چیست؟




اگر خنده است چرا گریه می کنیم؟ اگر گریه است چرا می خندیم؟
اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم؟اگر زندگی است پس چرا می میریم؟
اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم؟اگر عشق نیست پس چرا عاشقیم؟







اشک وخون

***اشک وخون***

تفاوتهای خون و اشک
خون قرمزه رنگه عشقه.اشک بیرنگه درد عشقه.

خون وقتی میاد بیرون می سوزه اما اشک اول می سوزه بعد میاد بیرون.
خون مال زخم جسمه ولی اشک مال زخم روحه.

جای زخم خون خوب میشه ولی
ماله اشک خوب نمیشه.
خون همیشه ماله درده و غمه ولی اشک بعضی وقتا مال شادی و از رو خوشیه.

حرف دل من

   حرف دل من 


خدایا امروز چقدر دلم گرفته ،چقدر تنهام ولی این تنهایی مال امروز نیست.خیلی وقته این

حس تو وجودم لونه کرده . به هر کس محبت کردم به جز بی محبتی ندیدم.

خدای خوبم تو که همیشه هوامو داشتی ،الان وقتش نیست تو هم تنهام بذاریا!

من که جز تو محرمی ندارم .

خدا جون دیگه اشکم آرومم نمیکنه ،از اینکه همیشه باید سکوت کنم خسته شدم .

چرا ما باید بازیچه دست همدیگه قرار بگیریم،چرا برای همنوع خودمون ارزش قائل

نیستیم،چرا همیشه اول خودمون ؟

چرا احساس دیگری رو به بازی میگیریم ؟

چرا زندگی دیگران برامون بی ارزش شده ؟

خدای خوبم تو که از روزگارم بیشتر از هر کسی خبر داری، تو رو به خودت

قسم میدم روزنه ای برای دلتنگی هام و مشکلاتم باز کنی.

خدایا کسایی که دوسشون دارم رو همیشه در پناه خودت حفظ کن،

با اینکه هر کسی یه جور با زندگیم بازی کرد حتی عزیزانم.......


آموخته ایم

زندگی اینطور خلاصه میشه

آموخته ایم که...

با پول می شود



خانه خرید ولی آشیانه نه،

رختخواب خرید ولی خواب نه،

ساعت خرید ولی زمان نه،

می توان مقام خرید ولی احترام نه،

می توان کتاب خرید ولی دانش نه،

دارو خرید ولی سلامتی نه،

خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ،

می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

عزراییل

یک آهنگ از عزراییل(گوش کن خنده کن)



پسورد فایل:www.bia2faseleha.blogsky.com



لطفا به کوچکی یا بزرگی پسورد فایل دقت کنید



دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی، گرفته است

دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی، گرفته است.....
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری، بارانی است.....
و قلبم انگاربه اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است.....

اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد.....
چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من؟
دلم گرفته.... کلافه ام.... از خودم وسادگی ام حالم بهم می خورد! نمی دانم چطورباور کردم؟ چطورحرف هایت را باور کردم؟ من؟ من با آن همه ادعای زیرکی چطور خام آن حرف ها شدم؟
یادم آمد! حرف هایت را در کادوی هزارکلمه عاشقانه پیچیده بودی و من مثل کودکی بازیگوش، شوق باز کردن کاغذ کادو را داشتم ودیدن احساسی که در آنجا خوش کرده بود.
آن قدربه گوشم خواندی« دوستت دارم،بی توزندگی بی معناست، تونیمه گمشده ام هستی و... » که باورم شد. باور کردم که دوستم داری و یادم رفت که روزی به خودم قول داده بودم گول حرفهای عاشقانه را نخورم و واقع بین باشم. یادم رفت به خودم قول داده بودم همیشه ازعقلم کمک بگیرم درانتخاب های مهم زندگی ام....
بیچاره عقل! در پشت حصارهای بلند زندان احساس، چنان محبوس بود که راهی به بیرون نداشت وفریادهایش به گوش هیچ کس نمی رسید، حتی من!
عاشقم بودی!خودت گفتی!
خودت گفتی که می آیی و مرا تا اوج قله سعادت، تا کاخ سپید آرزوها می بری! یادت هست؟
خودت گفتی که عشقم درخانه قلبت مأوا گزیده، برای همیشه!
خودت گفتی که حتی مرگ، توان جدا کردن ما را ندارد!
خودت گفتی که این عشق، مرهمی است برزخم تنهایی ات!
پس چه شد که تمام آن حرف ها را فراموش کردی و رفتی؟ چطور شد که بی من رهسپاردیار آینده شدی؟
چطورشد که عشقم را ازخانه دلت راندی؟
چگونه ریشه های این درخت را خشکاندی در وجودت؟
چه چیزمرهم زخم تنهایی ات شد، که ازعشق آرامش بخش تر بود؟
آه! توچه کردی؟
توعاشق نبودی، تو فقط ادعای عاشقی داشتی!
اگرمن عاشق می شدم،عشقم فقط برزبانم نبود، بلکه ازدلم برمی آمد.عشقی که ازافق دل طلوع کند،غروبی ندارد.
مطمئنم اگرمن عاشق می شدم، واژه ی عشق را اینقدرساده خرج نمی کردم، که روزی واژه هایم تمام شود و زبانم معطل بماند که چه بگوید؟!
دلت عاشق نبود، عزیزم!
اگر عاشق بودی، اگر مرا می خواستی، با دیدن اولین مانع، جا نمی زدی! اگرعاشق بودی اصرار می کردی و راهی می جستی برای وصل، نه بهانه ای برای فصل!
این عشق نبود، هوس بود.عشق ماناست، وهوس گذرا! وتوگذشتی....
دلم به درد آمده، دشنه بی وفایی، قلبم را مجروح کرده، بیچاره دلم، گوشه ویرانه های وجودم، افتاده وجان می دهد! بیچاره دلم! که کلاه عاشقی برسرش گذاشتی ورفتی.